گم شدن خاطرات
دو روزه که گوشی موبایلمو گم کردم . دست خاله نازی بوده میگه داشتم اس ام اسها را میخوندم بعد نمیدونم چکارش کرده البته مهم نیست فدای سر خاله . آخه میدونی مامانی از تمام دنیا فقط همین یک خواهرو داره و خیلی دوستش داره فقط دلم برای عکسها و فیلمهای لحظه ای میسوزه که از تو یا علی گرفتم . امروز سیمکارت رو میسوزونم بعد یک گوشی خوشکل میخرم و دوباره ازتو و علی عکس میگرم .
دیشب میخواستم بهت شام بدم و تونمیخوردی بابا یی فوری جاروبرقی را اورد و تاتمام سالن را جارو کرد تو هم از ذوقی که داشتی تمام غذات را خوردی آخه تو عاشق جارو برقی هستی .
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی