حلما جونیحلما جونی، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 15 روز سن داره

حلما نفس مامان

آذربایجان

1391/5/25 11:22
نویسنده : مامانی حلما
202 بازدید
اشتراک گذاری

من چشم گذاشتم ،

اما قرار نبود این بار ، لابه لای خاک و سنگ و تیر آهن قایم شوی ،

من باختم عزیزکم !

بیا بیرون ...مامان قول می دهد این دفعه ، به خاطرلباسهای خاکی ات ، دعوایت نکند ...

در سوگ هموطنان آذربایجانی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

توسن
27 مرداد 91 4:18
سلام....
شعرتان نعره می زند تا اشکهایمان از چشمهایمان رم کنند.
بگذارید بگویم شکافتن رویایی که با شعرتان بر لباسهای خاک آلود کودکان مانده در زیر آوار دوخته اید ، چشمهایم را براستی پرآب کرد بی آنکه مجالی برای مخفی کردنشان داشته باشم.
بانو شما براستی معمار احساس هستید....



هیچ کلامی قادر نیست بغضهایمان را پنهان کند فقط باید بگوییم صبر زمان یارشان . ممنون که آمدی

سیما مامان هلیا
28 مرداد 91 8:23
حادثه خیلی غم انگیزی بود برای ما که مادر هستیم دیدن چهره زخمی و خونین ، چشمان نگران و خدایی ناکرده جسد بی جان کودکان غیر قابل تحمله ... خدا صبرشون بده.
ilijoon
5 شهریور 91 9:58