مونس تنهایی هایم
سلام خانمی .میدونم که دیر به دیر میام و برات مینویسم خودت میدونی که خیلی گرفتارم . اما تو با حرفها و رفتارت هر روز به من یاداوری میکنی که داری بزرگ میشی و قد میکشی و من فرصت ثبت این لحظه ها رو از دست میدم اما من برای داشتنت به خود می بالم
تو را از چشمه ها ی مهتاب نوشیده ام و از بوته ها ی گل سرخ چیده ام تا نفس های من باشی برای همه عمرم . چشمان نازت ماه را به لبخند میهمانی میکندو به پرتوهای خورشید طعنه می زند.
وقتی تو را درآغوش میگیرم و می بویم حیات در من مثل نسیم بهاری جریان می یابد . وقتی که دستان کوچکت را در دست میگیرم حس میکنم تمام زمین وآسمان مال من است دیگر از دنیا چه میخواهم ...
تو آن خیال روشنی هستی که آرزوهای مرا می کاود و من روشنتر از همیشه میگویم دوستت دارم
دخترکم آرامتر گام بردار تا من جای گامهایت را نفس بکشم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی