سالگرد ازدواج
امروز سالگرد ازدواج بنده و آقای پدر هستش . این عکس هم به خاطر حلماجونی که عاشق آلبوم عروسیمون هست اینجا می ذارم ...
نویسنده :
مامانی حلما
12:30
مسافرت پرنسس مامانی
با تقدیم یه سلام گرم و یه فنجون قهوه داغ و یه شومینه روشن به همه کوچولوهای ناز مومخملی و لپ گلی و مامانهای مهربون و صبورشون . از اینکه این همه مدت آپ نکردم صمیمانه عذر میخوام . کارهای اداری و کارهای خونه واقعا مجال نمیدادن . اما الان خوشحالم که اینجام . اولین مطلب عکسهای حلما جونی از سفر به مشهد و شمال و قم هست که براتون میذارم . نظر یادتون نره ها!!!!!!!!!! باغ وحش مشهد مزرعه چای - کتالم رامسر تله کابین رامسر قم - جمکران ...
جشن تولد دخملی
یک کیک کوچک اما یک دل بزرگ پر از عشق یک میزبان کوچک که ناز و شیرین و پر اداست شاهزاده خانم حلما کوچولو شما را به چهارمین جشن تولدش دعوت می کند ( این متن کارت تولد حلما جونی بود ) 4ساله که ستاره ی زندگیمون شدی 4ساله که هرشب به تو نگاه کردیم و چشمامونو بستیم 4ساله به محض بیدار شدنمون تو بودی جلوی چشمامون 4ساله که عاشقی کردیم باهات 4ساله بوسیدیمت..بوییدیمت..دیدیمت..مدهوشت شدیم خدایا ممنون بابت 4سال هدیه ی بی نظیر 4ساله شیرینم دوستت دارم تا ته ته ته دنیا ...
سالی غم انگیز
سلامی گرم به تمام دوستای حلما جونی ما از سفر خونه خدا در حالی برگشتیم که مادرشوهر عزیزم مریض بود . مریضی که ظرف 18روز در تاریخ 8فروردین وجود نازنینش به سوی معبود پرکشید و ما را در بهت و ناباوری تنها گذاشت . بعدا که حالمون بهتر شد عکسهای سفرمون را میگذارم .
نویسنده :
مامانی حلما
9:54
بهار فاطمی گرامیباد
دختر قشنگم ستاره بختت بالا سپیده صبحت تابناک سایه عمرت بلند ساز زندگیت کوک سرزمین دلت سبز سال جدید مبارک ...
نویسنده :
مامانی حلما
11:18
برف سپید
این روزها شهرمون چهره ای برفی داره و حلما جونی که اولین برف زندگیش رومیبینه سرشار از شادی شده و کارش مدام برف بازی کردن و درست کردن آدم برفی شده ... اگرهم از شدت سرما بیاد خونه دوباره با گریه میخواد برگرده بیرون... توی این هوای سرد اگه مریض نشه هنر کرده ..تازه صبح که از خواب پا میشه میگه مامانی من دیشب خواب آدم برفی دیدم که یعنی مثلا بریم بیرون برف بازی!!!!!!!!.بعدا عکسهای برف بازی و ادم برفیش رو میذارم . دل همه گرم گرم ...
نویسنده :
مامانی حلما
12:42
مونس تنهایی هایم
سلام خانمی .میدونم که دیر به دیر میام و برات مینویسم خودت میدونی که خیلی گرفتارم . اما تو با حرفها و رفتارت هر روز به من یاداوری میکنی که داری بزرگ میشی و قد میکشی و من فرصت ثبت این لحظه ها رو از دست میدم اما من برای داشتنت به خود می بالم تو را از چشمه ها ی مهتاب نوشیده ام و از بوته ها ی گل سرخ چیده ام تا نفس های من باشی برای همه عمرم . چشمان نازت ماه را به لبخند میهمانی میکندو به پرتوهای خورشید طعنه می زند. وقتی تو را درآغوش میگیرم و می بویم حیات در من مثل نسیم بهاری جریان می یابد . وقتی که دستان کوچکت را در دست میگیرم حس میکنم تمام زمین وآسمان مال من است دیگر از دنیا چه میخواهم ... تو آن خیال روشنی هستی که آرزوهای مرا م...
دخملی
الان که این مطلبو مینویسم حلما پیش مامان بزرگه و مامان بزرگ حتما داره بهش موز میده . حلما داره دندون در میاره و خیلی بدغذا شده خیلی دلم برات تنگ شده ...
نویسنده :
مامانی حلما
13:21
با دخترم
دختر گلم : برای پیشرفتت پله می شوم تا به اوج برسی و برای پروازت سکو می شوم تا رستگار شوی عشق مامان : امروز که به خانه می آیی چند دور دورت می گردم می خواهم سرمست شوم از شادی داشتنت ...