حلما جونیحلما جونی، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه سن داره

حلما نفس مامان

برای دخترم

دخترم دردانه ی زیبایم عزیز تر از جانم پاره ی تنم دوستت دارم ...  صدای دلنوازت را نگاههای معصومانه ات را شیطنت های کودکانه ات را اشک های بی کینه ات را دل پاک و مهربانت را    همه را دوست دارم می دانی... تو مژدگانی همه ی مهربانی های عالمی تو بهترین همدم و مونس و  با محبت ترین پرستار عالمی تو ارزنده ترین هدیه ی خدا بر روی زمینی و در یک کلام تو رحمت کاملی تو را با همه ی وجود دوست می دارم دخترم همیشه  خوب باش و خوب بمان        ...
4 دی 1391

ماجرای مهد

با این مریضی طولانی حلما جونی و اینکه شهریه مهد برای یک سال تحصیلی پرداخت شده بود مسئول مهد سرکار خانم مشرقی موافقت کردند که حلما سه ماه مهد نره و از اول اسفند برگرده و درعوض 3ماه تابستان به جای این 3ماه بره مهد.از لطف ایشون سپاسگذارم.
4 دی 1391

مادر

داستانی خواندم که زیبا بود اما نمیدانم از کیست و زاییده ذهن کیست و لی به سبب زیباییش نقلش میکنم:                                                               مادر من فقط یک چشم داشت . من از اون متنفر بودم ... اون همیشه مایه خجالت من بود اون برای امرار معاش خانواده برای معلم ها و بچه مدرسه ای ها غذا می پخت یک روز اومده بود  ...
4 دی 1391

شب یلدا

باور به نور و روشنایی است ، که شام تیره ،از دل شب یلدا جشن مهر و روشنایی به ما هدیه  میدهد یلدایتان مبارک                                                       ...
28 آذر 1391

مهدکودک و مریضی

سلام به همه مامانها و گلهای خندون . چون مریضی حلما طول کشید دکتر اجازه نداد که مهد بره و گفت بهتره که توی خونه بمونه لااقل زمستون . برای همین حلما دوباره مهمون مامان بزرگی شده . خدا کنه این زمستون زودتر تموم بشه.
13 آذر 1391

مریضی حلما

حلما از وقتی رفته مهد سرما خورده که تا حالا طول کشیده دیگه نمیدونم چه کار کنم . سرفه و آبریزش که قطع نمیشه . دکتر هم میگه بچه های سال اولی که میرن مهد مریضن . اما کی خوب میشه . کسی تجربه اش را داشته؟
6 آذر 1391

ماه عزا

اسارت دشوار و یتیمی دردی عمیق است. یک سه ساله، چگونه می تواند تمام رنجِ تشنگی و زخم تازیانه اسارت و از آن بدتر، درد یتیمی را به جان بخرد، آن هم قلب کوچکِ سه ساله ای که تپیدن را از ضربانِ قلب پدر آموخته و شبی را بی نوازش او به صبح نرسانده است. امّا... امّا او رقیه حسین است و بزرگی را هم از او به ارث برده است. رقیه پس از عاشورا، پدر را از عمه سراغ می گیرد و لحظه ای آرام ندارد، با نگاه های کنجکاوش از هر سو ـ تمام عشقش ـ پدرش را می جوید و سکوتِ عمه، سؤال او را بی جواب می گذارد و او باز هم می پرسد: «عمه، بابایم کجاست؟...»                   &nbs...
24 آبان 1391

کودک وکتاب

کتاب و کودک در کنار یکدیگر ماهيتي مثبت می سازد. اما انتخاب کتاب خوب برای بچه ها اغلب برای والدین مشکل است. آنها نمی دانند چه کتابی برای بچه هایشان بخرند و در بیشتر موارد تنها کتاب را برای یک مرتبه خواندن كودكشان تهيه مي كنند. والدین ذاتا دوست دارند بهترین ها را برای فرزندانشان تهیه کنند اما انتخاب بهترین کتاب ها برای بچه هایی که تازه می خواهند وارد دنیای مطالعه شوند بسیار مشکل است. والدین تمایل دارند فرزندانشان همه چیز را کنار بگذارند و مطالعه را بهترین تفریح و سرگرمی شان قرار دهند، در صورتیکه چنین چیزی امکان ندارد. اما چه طور والدین می توانند کتاب خوب را برای بچه ها انتخاب کنند؟ بسیاری از والدین کتابی را انتخاب می کنند که برنده جایزه شد...
24 آبان 1391